هرقدرم که تنبل باشم تو update کردن، روز Valentine رو نمیشه فراموش کرد.
پس این شعر هدیه به تک تکتون!
(با الهام از وزن "کوچه"ء فریدون مشیری)
باز همان کوچه، همان شبزدهء بی مهتاب؛
دگر بار، غریبانه من از فاصلهء خویش گذشتم،
آنقدَر رفتم و رفتم که دگر خویش نبودم.
به تو اما نرسیدم،
تپش قلب تو را هم نشنیدم،
و ندانم، بی تو من با چه خیالی به سر آغاز رسیدم؟
فقط اندازهء غمناکترین نبض شقایق،
کمی از اول رؤیای تو را محو به تصویر کشیدم،
و تصویر تو را چند قدم مانده به دریا،
بر لب پاکترین اوج ترانه،
کودکانه نقش کردم...
« نگذارم که دگر موجی از آن آبی بیرحم، همهء دلخوشی ام را برباید...
دگر هرگز نگذارم... »
ساحل گمشدهء ثانیه ها؛
آنهمه سادگی شب پره ها؛
وای، آن حادثهء بی تویی ام...
شب بــود، محکوم به توازی دیوارها
و دیوارهــا، خسته از بی رمق قصهء شب
سایه هــا، اما، ساده تر از یک فریب،
گامهای تو را از من ربود.
تا سحر، شعری نخواهد ماند،
نه سایه ای،
و نه دیگر تو ...