وسعت اندوه اندوه شب را به خشکی شاخه ها خواهم سپرد؛
شکنجهء باد را در پس ابهام مه فراموش خواهم کرد؛
طنین ویرانگر سکوت را در متن پژواک فضا خواهم شنید؛
کنج سطرهای این دیوار را در سهم خود از حسرت نور، به عدالت سهیم خواهم کرد؛
عبرت پاره پارهء ابر را به اغماض نگاهی خواهم چید؛
مسیح غم را پای انجیل قلبم به مناجات خواهم نشاند؛
و عاقبت...
از ورای محو سحر،
بلندِ سرو را به تو مانند خواهم کرد،
تا بغض من مانَد و ... شاید تو ....
این هم از بغض من، خالی از تو