امشب،همهء قطره های باران، برای همیشه به زمین افتادند،و همهء آسمان، از بی کسی خشکید.همهء آینه هایم، نمناک شدند، از شعور باران،و همهء پنجره ها، به یاد آوردند کودکیِ قایق و بادبادک را.همهء کاغذهایم، آینه اند اینک.